یک بعد از ظهر گرم تابستانی است ؛ معنوی ترین شب سال در پیش است چه خوب است که همه در این وانفسا زیر لوای باری تعالی قرار بگیرند یا زیر سقفی وسیع متعلق به او ، کی و کجا و چگونه ، نمی داند همین بس که خود را زیر سقف وسیع آسمان آبی می بیند و غرق در هیجان.

نمی داند دنبال چیست؟! و چرا اینجاست؟! … دیری نمی پاید که غرشی می شنود و زمین زیر پایش تکانی وحشتناک می خورد .

انگار می خواهند با این تکان ها از هیجان و شوک بیدارش کنند که ناگهان حفاظ ها می ریزند و سقف های بشری آوار می شوند و او همچنان زیر سقف خدا در امان است ، ولی انگار تکان های شدید ، بیدارش کردند که ناگهان به یاد خاطراتی می افتد که فرو ریختند ، به یاد محبت هایی که ناتمام ماندند ، به یاد روابطی که گسستند و به یاد خانواده اش که … دیگر فکرش چندان مشغول نیست ، فقط به این فکر می کند که خدایا امشب برای ما شب قدر است یا شب قَدَر ؟؟؟ نای گریه کردن ندارد شاید هم چشمانش زیادی مشغول است ، دنبال که ها می گردد ؟ دنبال چه ها ؟ اندکی بعد غم و اندوه ارزان ترین چیزی است که در خانه های هر ایرانی یافت می شود و گریه تنها داروی تسکین دردها ، ناخودآگاه تجویز می شود.

در کسری از ثانیه ، تفرقه ها نابود می شوند ، قومیت گرایی رنگ می بازد و نوع دوستی ایران را فرا می گیرد و با چشمانی گریان و لبانی دعاگو ، دستان ایرانی در صدد کمک بر می آید.

با انتشار اخبار ناگوار از عمق فاجعه داغ ها تازه تر و دردها عمیق تر و عمیق تر می شوند.

در حالی که با پیام رهبری معظم انقلاب دردها در حال التیام بود و سینه ها میزبان صبر و بردباری ؛ ناگهان صدا و سیمای همیشه گریه بازار، بی توجه به دل های درد دیده ی ایرانی خنده بازاری راه می اندازد و اشک های مردمی را سرازیر می کند که ازعملکرد ضعیف سازمان در اطلاع رسانی فاجعه هنوز دلگیر بودند!! چشمان ایرانی گرچه تا چند روز پیش اشک شوق می ریخت ولی حالا هم انگار برای جبران کمبود آب در مناطق بحرانی تنها این چشمان با غیرت ایرانی است که آرام و قرار ندارد! این جاست که احساسات به بازی گرفته ی ایرانی منتظر اقدامات عزیزانی می شود که ردای وکالت مردم را بر تن دارند و از وکلای استان و در راس آنها جناب حاج شیخ رضای عزیزمان به عنوان دبیر دوم کمیسیون فرهنگی مجلس انتظار می رود که بزرگان این دانشگاه ملی (به تعبیر امام راحل) را برای عذرخواهی از ملت شریف ایران ترغیب نمایند.