یادداشت / نگاه اجمالی به علل آسیب پذیری شهرها در برابر سیل

عطاءاله زرفشان-دکتری برنامه ریزی شهری و عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور

امروزه با توجه به گسترش شهرنشینی و ظهور تراکم های عظیم جمعیتی در مکانهایی به نام شهر، انسانها بیش از هر زمان دیگری، بیشتر در معرض مخاطرات طبیعی و انسانی قرار گرفتند. اما آنچه که ریسک و مخاطره را از یک مکان نسبت به مکان دیگر کمتر می کند و یک مکان شهری را برای شهروندان آن ایمن می کند بحث مدیریتی و میزان پیشگیری از سوانح و کاهش اثرات احتمالی در صورت وقوع است.

 متاسفانه در اثر بارش های اخیر و وقوع سیل در برخی از مناطق کشور شاهد آسیب پذیری بسیار زیاد تعداد کثیری از سکونتگاه های انسانی بودیم. لذا برای اینکه بتوانیم از شرایط بوجود آمده و تکرار آن در آینده جلوگیری کنیم، باید ابتدا علل این آسیب پذیری را شناسایی کنیم تا با برنامه ریزی درست از احتمال وقوع حوادث ناگوار در آینده بکاهیم. این یادداشت بر آن است بصورت کلی با توجه به آنچه که در چند روز اخیر اتفاق افتاده، ریشه های این آسیب پذیری را در نقاط شهری بیان کند. البته آسیب پذیری شهرها به مجموعه ای از عوامل بهم پیچیده برمی گردد که نمی توان آنها را بدون توجه به یکدیگر توضیح داد. علل آسیب پذیری شهرها به صورت کلی شامل موارد زیر است:

اول: ضعف در نظام تصمیم گیری و مدیریت شهری

وقتی از طرف یکی از بلند پایه ترین مقامات کشور(وزیر نیرو) گفته می شود: «رودخانه تبدیل به خیابان شده بود». بطور واضح بیانگر ضعف در نظام تصمیم گیری و مدیریت شهری است. عدم توجه به ویژگیهای جغرافیایی، فقدان دور اندیشی، عدم رعایت قانون، عدم رعایت حریم رودخانه ها و مسیلها، فقدان عقلانیت و ... جملگی نشان می دهد در اکثر موارد مدیران شهری و تصمیم گیرندگان بدون داشتن تخصص های لازم تصمیماتی می گیرند که به پیامدهای ویرانگر و ناگوار آن آگاهی ندارند. این پیامدها نه تنها بخشهای وسیعی از شهرها و زیرساختهای آن را نابود می کند بلکه جان بسیاری از ساکنان شهری را نیز به خطر می اندازد.

از آنجا که کالبد و سازه های شهری می توانند عمری به دارازای تاریخ داشته باشند و مخاطرات و حوادث طبیعی نیز دوره های برگشت چند صدساله را طی کنند، لذا پیامدهای یک تصمیم نسنجیده ممکن است در زمان نسلهای بعدی خود را نشان دهد. از اینرو به هیچ وجه نباید اجازه داده شود تصمیمات و برنامه هایی در تقابل با نیروهای طبیعی در مدیریت شهری اتخاذ و اجرا گردد. شناخت خصوصیات جغرافیایی، برنامه ریزی و توسعه سازگار با محیط طبیعی هر شهر و منطقه ای بیش از هر زمان دیگر باید در اولویت قرار گیرد. «یعنی توسعه شهری بدون توجه به مفهوم پایداری، توسعه نخواهد بود». بنابراین لازم است در انتخاب و گزینش مدیران و تصمیم گیرندان شهری یک تجدید نظر کلی صورت بگیرد و دانش، تخصص، تجربه، توانمندی های فردی، مسئولیت پذیری و پاسخگو کردن... از معیارهای مهم در انتخاب مدیران باشد.

دوم: حاکم شدن رویکرد اقتصادی در مدیریت شهری

امروزه با توجه به افزایش جمعیت شهرها و نیز تشدید نیاز به مسکن و خدمات مختلف شهری، باعث شده که مدیران برای تامین و تدارک نیازهای شهری، با کمبود منابع مالی مواجه شوند. از اینرو مدیر موفق کسی است که بتواند درآمدزایی بیشتری داشته باشد. با این دیدگاه شهر و شهرداری تبدیل به بنگاه اقتصادی شده که در آن اولویت مدیرانش درآمدزایی و پول بیشتر است. در حالی که شهر قبل از هر چیزی، یک پدیده جغرافیایی است. یعنی مکانی انسانساخت است که بر روی یک بستر طبیعی شکل گرفته، بنابراین لازم است قبل از هر تصمیم و اجرای هر طرح و پروژه ای رابطه آن با ویژگی های طبیعی و بستری که در آن استقرار یافته بررسی گردد. طبیعت به عنوان یک ظرف و انسانها، کالبد و سازه ها و مجموعه فعالیتهای آن در قالب یک شهر، بعنوان مظروف باید دیده شوند. بالطبع هر ظرفی یک اندازه و ظرفیتی دارد. بارگذاری بیش از اندازه در آن ظرف و رعایت نکردن تناسب ظرف و مظروفی قطعا فاجعه بار خواهد بود. لذا ما نمی توانیم صرفا با نگاه درآمدزایی تمامی این روابط و تناسبات ظرف و مظروفی یعنی شهر و بستر طبیعی آن را کنار بگذاریم و با این رویکرد به حریم رودخانه ها و مسیلها تجاوز کرده و به اسم توسعه شهری تمامی ضوابط، استانداردها و حفظ حریم ها با سرپوش گذاریهای قانونی از طریق کمسیون ماده 100 و ... کنار گذاشته می شود.

سوم: نادیده گرفته شدن علم جغرافیا

اگر شهر و روستا را یک پدیده جغرافیایی بدانیم که هست، باید اذعان کنیم که هیچ علمی به اندازه علم جغرافیا نمی تواند شهر و موقعیت طبیعی آن را تبیین و تحلیل کند. علم جغرافیا با گرایشات مختلف مانند جغرافیای شهری، روستایی، ژئومورفولوژی، آب و هواشناسی و ... و کلی نگری خاص خود، می تواند رابطه شهر، اقلیم و محیط طبیعی آن را بررسی کرده و با کشف این روابط، تصمیمات سنجیده ای را پیش روی مدیران شهری قرار دهد(البته شهر خود جزئی از یک سیستم منطقه ایی است که باید در داخل این سیستم منطقه ای هم بررسی گردد). اصولا شهرسازی و برنامه ریزی شهری رشته ای بین رشته ایست. بیش از آنکه به معماری و عمران نزدیک باشد، باید بریافته های علوم مختلف بویژه علوم محیطی وگرایشهای مختلف علم جغرافیا تکیه کند. نادیده گرفتن علم جغرافیا می تواند بهترین، جذابترین و اقتصادی ترین طرحهای شهری را با شکست مواجه کند.

چهارم: ضعف در نظام برنامه ریزی شهری

خروجی نظام برنامه ریزی شهری، طرحهای جامع و تفضیلی هستند. هرچند که قرار بوده در این طرحها بصورت جامع کلیت شهر با توجه به خصوصیات جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و کالبدی باهم دیده شود و برنامه و طرح توسعه آینده شهرها تعیین گردد، اما در عمل هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ اجرایی با ضعف های بسیار همراه است و نتیجه کار دقیقا بیانگر همین ضعف هاست. مطالعات جغرافیایی و ضوابطی که براساس آن تعیین می شود صرفا دربیشتر مواقع جنبه تزئینی دارند تا جنبه کاربردی و عملا نتوانستند در کاهش آسیب پذیری شهرها تاثیرگذار باشند. چون در اکثر مواقع تصمیم­گیرندگان شهری براحتی می توانند طرح را کنار بگذارند یا نظرات خود را در آن اعمال کنند. بنابرین ضرورت باز اندیشی در نظام برنامه ریزی شهری، هم به لحاظ ساختاری و هم به لحاظ محتوایی بیش از هر زمان دیگری احساس می شود.

پنجم: نبود زیر ساختها و تجهیزات شهری مناسب

عدم توجه به مخاطرات شهری و نیز عدم ایجاد زیرساختهایی مناسب جهت مقابله با این مخاطرات می تواند آسیب پذیری شهرها را چند برابر کند.وقتی عنوان می شود که پلها نه بر مبنای دبی رودخانه بلکه برمبنای دبی جیب مسئولین وادارات طراحی و ساخته می شوند خود گویای وضعیت زیرساختهاست. در سیل اخیر اکثر زیرساخت های ارتباطی به دلیل عدم توجه به حداکثر دبی رودخانه ها و مسیلها نه تنها نتوانستند مقاومت کرده و وظیفه خود را به خوبی ایفا کنند بلکه در بیشتر مواقع، خود مانع عبور سیلاب شده و جریان آب را به سمت  نواحی پیرامونی(داخل شهرها و روستاها) هدایت کردند و در بعضی مواقع در صورت مقاومت و ایفای نقش سد در برابر سیلاب، مجبور به تخریب آنها شدند. این یعنی نابودی میلیاردها ریال سرمایه که صرف احداث آنها شده است. نبود تجهیزات کافی(ماشین آلات پیشرفته، سیل بندهای متحرک و پیش ساخته و ...) هم برای مقابله با سیلاب وهم برای امداد رسانی در مناطق شهری و روستایی از جمله مواردی است که آسیب پذیری را تشدید کرده است.

ششم: ضعف در تشخیص اولویتها

قطعا یکی از معیارهای سنجش عملکرد مدیران کارایی و اثربخشی آنهاست. کارایی به معنی انجام دادن کارها به نحو شایسته و اثر بخشی یعنی انجام دادن کارهای شایسته. از اینرو اثربخشی مقدم بر کارایی است. متاسفانه مدیریت شهری در اکثر شهرها فاقد اثربخشی است. یعنی در تشخیص اولویتها و تعیین اهداف مناسب برای توسعه آینده شهری، به دلیل فقدان دانش و تخصص لازم در حیطه مدیریتی ناتواند. این موجب می شود که در بیشتر مواقع روی اهداف و برنامه های غیر ضروری تمرکز کند که گاها جنبه سیاسی و تبلیغاتی برای مدیران دارند تا ضرورت های شهری(عملکرد ویترینی). لذا در اکثر شهرها شاهد هستیم که زیرساختهای مناسب برای مقابله و نیز تجهیزات لازم برای خدمات رسانی در مواقع بحرانی وجود ندارد. و کلا مساله ایمنی و ضرورت توجه به زیرساختهای حیاتی برای   شهرها به فراموشی سپرده شده است.

هفتم: ضعف اقدامات مدیریتی در پیشگیری از سوانح

اینکه گفته می شود رودخانه ها لایه روبی نشدند، سیل بندهای مناسب و مقاوم برای هدایت و جلوگیری از جاری شدن سیلاب ایجاد نگردیده است، یا آب سدها به موقع رهاسازی و ایجاد ظرفیت برای سیلاب صورت نگرفته است، جملگی بیانگر این نکته است که نظام مدیریت هیچ گونه آینده نگری برای پیشگیری از حوادث و سوانح ندارد(منظور از نظام مدیریت فقط شهرداریها نیست، بلکه تمامی بخشها و نهادهی عمومی و دولتی را شامل می شود که عملکرد آنها در شکل گیری و ادامه حیات شهرها تاثیرگذارند). عدم وجود یک نهاد بالادستی در زمینه مدیریت و پیشگیری از سوانح و نیز نبود مدیریت یکپارچه شهری، می تواند از جمله مهمترین معضلات در این زمینه باشدکه ممکن است در زمان وقوع حوادث طبیعی آسیب پذیری سکونتگاههای شهری و نیز شدت و تاثیر سوانح را بسیار گسترده تر کند. ازاینرو به مساله ایمنی و پیشگیری از سوانح در قالب یک مدیریت واحد در سطوح منطقه ای و محلی (شهری و روستایی) بدون اجازه دخالت دیگر نهادها، باید توجه وافری شود (یعنی یک ضعف ساختاری هم در سطح مدیریتی کلان و هم در سطح مدیریتی خرد وجود دارد).

هشتم: ضعف در مدیریت بحران

نهاد مدیریت بحران در کشور ما یک نهاد نوپایی است که هنوز با استانداردهای جهانی فاصله زیادی دارد اقدامات این نهاد چه پیش از بحران در امر پیشگیری و آموزش و چه پس از بحران در امر لجستیک (پشتیبانی) یعنی تامین و تدارک نیازها می تواند هم از آسیب پذری نواحی شهری و روستایی بکاهد و هم می تواند جلو گسترش بحران را بگیرد. نبود مدیران توانمند و متخصص در امر مدیریت بحران، نبود هماهنگی بین بخشی، حاکم شدن مدیریت بخشی و موازی، ضعف در تهیه وثبت اطلاعات دقیق حوادث، نبود نقشه های پهنه بندی خطرات از جمله سیلخیزی، ضعف در سیستم های ارتباطی، ضعف در واکنش سریع بموقع در مواقع بحرانی، کمبود خدمات، تجهیزات و نیروی انسانی ماهر ازجمله نقایص مدیرت بحران در کشور می باشد. در واقع هماهنگی کاملی بین فرماندهی ومدیریت واحد، عملیات و لجستیک (پشتیبانی)  و اطلاعات دقیقی که مبنای تصمیم گیری باشد، در مدیریت بحرانها دیده نمی شود.

نهم: فقدان آموزش در مواجه با مخاطرات

نکته آخر به موضوع آموزش اختصاص دارد. بدلیل عدم توجه به آموزش شهروندان، نبود آمادگی و نیز کمبود نیروی انسانی کارآمد برای مواجه با مخاطرات، میزان آسیب پذیری در شهرها بالاست. وقتی گفته می شود که مردم به هشدارهای مقامات مسئول توجه نمی­کنند یا کسانی که در حریم رودخانه ها یا مسیل ها به صورت غیر قانونی سکنا گزیده­اند(مساله حاشیه نشینی)، بیانگر این است که مردم با پیامد و عواقب این مخاطرات آگاهی ندارند و یا در صورت آگاه بودن، باز رعایت نمی­کنند(ساخت و سازهای غیر قانونی در حریم رودها و مسیلها). این نشان می دهد که مساله آموزش بدون تربیت و فرهنگ سازی تاثیری نخواهد داشت. از طرف دیگر داشتن نیروی انسانی متخصص و بومی در امر مواجه با مخاطرات می تواند هم در مقابله وکاهش اثر سوانح تاثیرگذار باشد و هم در زمینه امداد رسانی و مدیریت بحران موثر واقع شود و از شدت آسیب به شهرها و ساکنان آن بکاهد.

البته مواردی که بیان شد، به معنی عدم وجود مدیران توانمند و نیروهای زحمتکش در کشور نیست، بلکه بیشتر برای نشان دادن ضعف ها و عدم تاثیرگذاری چشم گیر نیروهای توانمند در کلیت نظام تصمیم گیری و مدیریت شهری و منطقه ایست که می توان با ترمیم ضعف های موجود، از میزان آسیب پذیری نقاط شهری و روستایی در مواجه با مخاطرات طبیعی، از جمله سیل کاست.