باسمه تعالی با عرض سلام و تبریک به مناسبت روز پدر و عرض تسلیت سالروز رحلت پدر بزرگوار ملت «امام راحل» عصر روز یکشنبه بود که گذرم به فلکه ی الغدیر (پولکه میدانی) افتاد درست سالروز رحلت امام بود و همه جا تعطیل.

در این بین چشمم افتاد به یک مرکز فرهنگی که باز بود و همشهریان به فعالیت مشغول بودند!! این مرکز فرهنگی جایی نبود جز یک کافه ی بزرگ جدید الاحداث ! اما چرا میگم یک مرکز فرهنگی ؟ آخه جاتون خالی تو اولین نگاه چشمم افتاد به یک پارچه نوشته ی سیاهی برای تسلیت سالروز ارتحال امام که بر سر درب کافه نصب شده بود.

غرور سراپای وجودم را گرفت که بالاخره نمردیم و یک حرکت فرهنگی نیز در چنین اماکنی دیدیم و یادم افتاد که چندین ساله که ما تعداد این کافه ها را همیشه با تعداد مراکز فرهنگی شهرمان (از جمله کتابخانه ها) مقایسه می کردیم.

جای بسی خوشحالی داشت ؛ با اینکه تعداد مراکز فرهنگی در شهر بیشتر نشده ولی کافه ها به صورت خوجوش دست به کارهای فرهنگی می زنند تا شاید بتوانند بنای یک فرهنگسرا یا کتابخانه ای را پایه ریزی کنند! همچنان با دیدن نیمه ی پر لیوان شاد و مسرور بودم که ناگهان افکار ایرانی به سراغم آمدند و عینک بدبینی بر چشمانم نشست.

که همه جا تعطیل است و بهانه ای برای باز بودن کافه نیست ؛ شاید این پارچه نوشته.

! که چند روزی است که دوباره استفاده از قلیان ممنوع شده ؛ شاید چند روزی این پارچه نوشته.

! که .

بالاخره هر چی باشه حال نوبت توجیه کردن بود.

احتمالا صاحب کافه که اخبار سیاسی را دنبال می کرده!!! به این نتیجه رسیده که در این دوره زمونه که بعضی سیاست مداران و جریان ها (از فتنه گرفته تا جریان انحرافی) از اندیشه های امام راحل (ره) استفاده ی ابزاری می کنند چه اشکالی دارد که ماهم چند روزی.